بیماری شیخ
 
جوک زیبا
 
 

 

روزی شیخ در بستر بیماری افتادند و مریدان جملگی دور او جمع گشتند و همی خشتک جر دادندی و موی تن خود از شدت ناراحتی کندندی و شیون ها سر دادندی تا اینکه یکی از مریدان گفت یا شیخ بعد از تو ما همچون رمه ای بی چوپان خواهیم گشت و کسی نیست تا مارا هدایت کنندی.یا شیخ ما را بی چوپان رها نگردان.

شیخ خشتکی جمباند و زیر لب اشاره کرد تا زین های شتر مهیا کنند تا شیخ به بالای آن رفته و جانشینش را انتخاب کند.

مریدان قدری به هم نگاه کردندی و با خود گفتند که حالا ما در این بیمارستان در شمال ایتالیا زین شتر از کجا گیر بیاورندی؟؟

جملگی گفتندی یا شیخ ما روی هم می افتیم و تلی از مریدان میسازیم و تو بر پشت ما رفته و جانشینت را اعلام کن.

شیخ قبول کرندندی و مریدان اطاعت امر.

شیخ به پشت مریدان سوار شد و ناگهان از شدت خر کیف حالش کاملا خوب گشت و کلی از مریدان کولی بگرفت و حالش را برد و بقیه عمرش را بر پشت مریدان به خوبی و خوشی زندگی کرد.

مریدان از این وضع به ستوه آمده و خشتک های خود را جر واجر دادند و به صحرا گریختند اما شیخ پایین نیامد که نیامد......

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






ارسال شده در تاریخ : دو شنبه 28 بهمن 1392برچسب:جوک,جوک زیبا,جملات خنده دار,جوک موضوعی, :: 17:32 :: توسط : پیمان فیضی

درباره وبلاگ
لطفا نظر یادتون نره
آخرین مطالب
آرشيو وبلاگ
نويسندگان